پلاک 1136

داستانی.اجتماعی.تفریحی و...

پلاک 1136

داستانی.اجتماعی.تفریحی و...

گفتن مشکلات


حاکمی بر مردمش گفت : صادقانه مشکلاتتان را بگویید !

حسنک بلند شد و گفت : گندم و شیر که گفتی چه شد ؟؟؟

مسکن و کار چه شد ؟؟؟

حاکم گفت : سپاس که مرا آگاه کردی ...

یک سال گذشت و دوباره حاکم گفت : صادقانه مشکلاتتان را بگویید !

کسی چیزی نگفت !

کسی نگفت گندم و شیر و مسکن چه شد !؟!

تنها یک نفر از میان جمع گفت : حسنک چه شد ؟!؟