حاکمی بر مردمش گفت : صادقانه مشکلاتتان را بگویید !
حسنک بلند شد و گفت : گندم و شیر که گفتی چه شد ؟؟؟
مسکن و کار چه شد ؟؟؟
حاکم گفت : سپاس که مرا آگاه کردی ...
یک سال گذشت و دوباره حاکم گفت : صادقانه مشکلاتتان را بگویید !
کسی چیزی نگفت !
کسی نگفت گندم و شیر و مسکن چه شد !؟!
تنها یک نفر از میان جمع گفت : حسنک چه شد ؟!؟