پلاک 1136

داستانی.اجتماعی.تفریحی و...

پلاک 1136

داستانی.اجتماعی.تفریحی و...

ذسته گلی برای مادر

مردی مقابل گل فروشی ایستاد.او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود .

وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟

دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی.

وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نیست!

مرد دیگرنمی توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و
۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد.

شکسپیر می گوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن
 

نظرات 5 + ارسال نظر
پرپری جمعه 7 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 04:43 ب.ظ http://parpari1996.blogfa.com

بعضی وقتا همچین مطالبی رو لازمه ادم بخونه که قدر داشته هاشو بدونه
تسلیت میگم بخاطر مادرتون

ئارام جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:36 ق.ظ http://ara70.persianblog.ir

سلام
بسار زیبا بود
ممنون ک ب من سر زدی

ممر جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:41 ب.ظ http://mamalejoooon.blogfa.com

باز آمدم از چشمه خواب، کوزه تر در دستم.
مرغانی میخواندند.
نیلوفر وا میشد.
کوزه تر بشکستم.
در بستم
و در ایوان تماشای تو بنشستم.
(سهراب سپهری)

ممر سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ب.ظ http://mamalejoooon.blogfa.com

سلام داداش وب خوبی داری ب منم سر بزن

nedanegarss501 سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:27 ب.ظ http://nedanegarss501.blogsky.com/

سلام خوبی؟؟؟؟؟
وب خوبی داری...
اکه تونستی به منم سر بزن..
خوشحال میشم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد