پلاک 1136

داستانی.اجتماعی.تفریحی و...

پلاک 1136

داستانی.اجتماعی.تفریحی و...

من، تو، او

*من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم*
*تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی*
*او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا*

*من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم*
*تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود*
*او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت*

*معلم گفته بود انشا بنویسید*
*موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت*

*من نوشته بودم علم بهتر است*
*مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید*
*تو نوشته بودی علم بهتر است*
*شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی*
*او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود*
*خودکارش روز قبل تمام شده بود*

*معلم آن روز او را تنبیه کرد*
*بقیه بچه ها به او خندیدند*
*آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد*
*هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد*
*خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته*
*شاید معلم هم نمی دانست ثروت وعلم گاهی به هم گره می خورند*
*گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت*

*من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار توی حیاطش می آمد*
*تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت
برای مادرت می خرید*
*او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش بوی سیگار و ... را می داد
که پدرش می کشید*

*سال های آخر دبیرستان بود*
*باید آماده می شدیم برای ساختن آینده*

*من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم*
*تو تحصیل در دانشگا های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد*
*او اما نه انگیزه داشت نه پول درس را رها کرد دنبال کار می گشت*

*روزنا مه چاپ شده بود*
*هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت*

*من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم*
*تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی*
*او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود*

*من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته
است*
*تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه آن را به کناری
انداختی*
*او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه*
*برای اولین بار بود در زندگی اش که این همه به او توجه شده بود** !!!!*

*چند سال گذشت*
*وقت گرفتن نتایج بود*

*من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم*
*تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی همان آرزوی دیرینه ی پدرت*
*او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود*

*وقت قضاوت بود*
*جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند*

*من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند*
*تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند*
*او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند*

*زندگی ادامه دارد*
*هیچ وقت پایان نمی گیرد*

*من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است**!!!*
*تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است**!!!*
*او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است** !!!!*

*من , تو , او*
*هیچگاه در کنار هم نبودیم*
*هیچگاه یکدیگر را نشناختیم *

*اما من و تو اگر به جای او بودیم*
*آخر داستان چگونه بود ؟؟؟*

*هر روز از کنار مردمانی می گذریم که یا من اند یا تو و یا او*
*و به راستی نه موفقیت های من به تمامی از آن من است و نه تقصیرهای او همگی از
آن او

نظرات 6 + ارسال نظر
رها یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:45 ق.ظ http://rahaasabz.blogfa.com/

فوق العاده بود این مطلب.....
چقدر تفاوتارو خوب بیان کرد....
....................
پیرمردی گرسنه و بیمار
گوشه‌ی قهوه خانه ای می خفت
رادیو باز بود و گوینده
از مضرات پرخوری می گفت

زنده یاد عمران صلاحی

saideh دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:15 ق.ظ http://saidehjoon.blogfa.com

غم انگیز و اموزنده و واقعا قشنگ بود
اورین

shahab یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 ب.ظ http://daga.blogfa.com

زیبابیندیش...
زیبابنگر...
زیبازندگی کن...
تادیگران تورازیبابخاطربسپارند*
سلام،متشکرم،باافتخارلینک شدیدبه اسم*پلاک1136* برای مشاهده وبلاگتان درپیوندهابرعبارت((برای مشاهده وبلاگ دوستان وتبادل لینک شده کلیک نماییدبه دلیل الگوریتم جدیدونظم بهتر))کلیک نماییدتاوبلاگ خودودوستان رامشاهده فرماییدباتشکرمدیروبلاگ امیدکجاست؟

هانیه شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:33 ب.ظ http://shineline1.persianblog.ir

جمعی همه سردرگم این بازارند
یک عمر دچار روزه ی شک دارند
تا بوده به دنبال کلیدند همه
جایی که تمام دربها دیوارند

هانیه جمعه 15 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:36 ب.ظ http://shineline1.persianblog.ir

نذر کــَـــردم سفره ای پهــن کـُنم از حــَـــ ـــ ـرف های نگفتــه ی دلم ..اگـــــ ـــ ــر برگـــَـــردی

مهتاب دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:26 ب.ظ http://ladymoon16.blogfa.com

سلام بزرگ من
ممنون که کلیک رنجه کرده بودی تشریف آورده بودی
ببخشید دیر سر زدم به خاطر امتحانات نمی تونم بیام نت
ببخشید مطالب وبت خیلی دوست داشتنی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد